یاسمین زهراجونیاسمین زهراجون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
یکی شدن مامانی وبابایکی شدن مامانی وبابا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

پرنسس مامان یاسمین جون

17مین ماهگردت مبارک پرنسسم

  تولدت مبارک ای گل گلدون من هزار سال زنده باشی بسته به تو جون من این هدیه تولد پیشکش چشمای تو نازگل زیبای من چشام زیر پای تو         پرنسسم یاسمینم امیدوارم سالهای خوبی رو کنار هم باخوشی بگذرونیم خیلی دوست دارم.وخبر خوب برات دارم اینکه تا چند روز دیگه امتحانای خاله زینب تموم ومیشه وبرای  هفته اول ماه رمضون میاد پیشمون  راستی این 2 مین ماه رمضونی هست ک پیشمون هستی البته پیش من 3مین یادت نیست تو دلم یودی   ی کمم از این روزای گرم تابستونی برات بگم ک تقریبا 1ماهی میشه عاشق حموم آب بازی و آب شدی خداروشکر مشکل حموم رفتنت حل شد آخه...
24 خرداد 1394

اول ,آخر همه حرفام تویی یکی ی دونم

  سلام عشقم این پستی ک برات  میذارم ی جورایی ابراز علاقه مادرانه هست  خوب خیلی دوست دارم خواستم برات ی چند سطری از اونی ک مامانش عاشقش هست بنویسم ک وقتی بزرگ شدی بدونی  اون روزایی ک کوچیک بودی دنیای مامانت بودی همیشه میگن ب کسی دل بسته شو ولی وابسته نشو خوب چکار کنم ب همه میگم ب بچاتون دلبسته شین وابسته ن اما خودم هم دلبستت هستم هم وابستت  شاید وقتی بزرگتر شی بگی چون مامانم ی شهر غریب بوده انقدر منو دوست داشته ولی دخترم اینجور نیست ودوست ندارم همچین فکری کنی چون خیلیا میگن چون تنهایی انقدر دخترتو دوست داری ولی ن  واقعیت این هست من عاشق بچها بودم وهستم مثل خیلی از مامانای دیگه وازون بیشتر عاشق دختر بچها هستم ...
11 خرداد 1394

اولین مسافرت 2نفره با اتوبوس

  سلام ب دختر عزیزم ودوستای گل مجازی  ی چند وقتی نبودیم تقریبا 10 روز منو یاسمینم برای اولین بار با اتوبوس رفتیم قم خونه مامان جون   تو اتوبوس ک کلی اذیت میکرد ومیخاستی مدام سرک بکشی ک کجایم اخه اولین بارت بود سوار اتوبوس میشدی وبرات تازگی داشت از اونجایی ک ی ناراحتی برای مامانی پیش اومده بود ی جورایی برای فرار از غصه فرار  کردیم رفتیم خونه مامانیم...ن اینکه قهر کرده باشیم ن ی جور تخلیه روحی بود وچقدر هم خوش گذشت کلی بوستان و پارک وبازارو حرمو وکلی جاها رفتیم و100 برابر ب یاسمینم خوش گذشت چون دوروبرش شلوغ وخاله ها همش در حال بازی کردن باهات وامتحاناشونو ول کرده بودن  ومشغول بازی با تو بودن   وآقاجون ر...
7 خرداد 1394

مامان شدم

  لابد میگی مامانم ک مامان خیله وقت شده ن عشقم از 2روزه یاد گرفپتی منو میگی مام یا ماما ومنم ک از شدت خوشحالی  خلاصه الان 8 ماه میگی ماما ماما ولی مخاطبت من نبودم ودر استانه پایان 15ماهگی ماما شدم فدات بشم الهییییییییییییییییییییییییییی خوب خیلی ذوق کردم اول منو صدا کردی ب طور کلی مامانی هستی بایدم باشی عشقی ک من ب تو دارم ن بابات بهت داره ن کس دیگه ای...نا گفته نماند همزمان با مام گفتنت اسم خودتم میگی زه یعنی زهرا یا اینکه بیشتر وقتا یاسمین صدات میکنم ولی خوب خواستی حالیمون کنی بچه قم ومذهبی هستی      ...
24 ارديبهشت 1394

16مین ماهگردت مبارک عشقم

  الههی 160 ساله بشی دخترم...خیلی داره زمان زود میگذره امروز داشپتم ب بابایی میگفپتم یاسمینمون شد 16 ماه تمام ی روز میاد ب زودی میگم شده 16سال تمام  و160 ساله شد خوب من دیگه نیستپم  اون موقع               ...
24 ارديبهشت 1394

روزت مبارک همسر وپدر گرامی

ب مناسبت روز پدر رفتیم جنگل کوهسار کنده همراه خاله زینب ک تعطیل بود وامده بود خونمون..برای بابایی هم کیک خامه ای درست کردم وخیلی دوست داشتیدوبرای بابایی هدیه نخریدم چون وقت نشد برم بیرون وعوضش ی کیک خوشمزه درست کردم نوش جان ...
12 ارديبهشت 1394

فرهنگ لغت دخمل مامان در15ماهگی

  سلام عزیز مامان برعکس تمام  کارات ک  زود انجام دادی ی گوچولو حرف زدنتو دیر زدی پر کاربردترین کلمه اوف: ب معنی افتادن کیه توت:توپ خودمون تا تا:تاپ قطع:یعنی آهنگ قطع شده آب ماما مه مه دف:کفش آ یا ا: خاله مادر جون عمه او:الو ت ت:تولد تلا:سلام صدای بوس نی:نی نی وشاید کلمات دیگه ک من الان همینارو یادم اومد ...
12 ارديبهشت 1394