روزمرگیهای یاسمینم درآستانه21ماهگی
سلام پرنسسم 6روزمونده تا21 ماهه بشی والان 1 ماه شده ک مای بیبی نمیکنمت چ خونه وچ بیرون وتا حالا یکبارم خطا نکردی ب خصوص ک عروسی هایی ک دعوت بودیم ومن استرس شدید داشتم ولی گل دخملی یکبارم خراب کاری نکردی مر30 دختر خوشکلم ازاینکه خوب یاد گرفتی کنترل کردن ادرار ورفتنت ب دستشویی
تقریبا 8الی 9 صبح بیدار میشی ومنم مجبورم بیدار بشم چون ازکلمه فوق العاده قوی استفاده میکنی ک خاب از چشمام میپره و دیش منم سریع بلند میشم ومیبرمت تو این فاصله همش میگی بابا زی یعنی بابا کو خاله زینب کو....اخه عاشق خاله زینب هستی طوری ک بعضی شبا تو خاب میگی زی بعد با گریه بیدار میشی میگی زی
بعدش صبحانه رو اماده میکنم وتو هم مدام میگی قطع یعنی کامپیوتر رو روشن کن وفیلم جشن تولدت ک خاله زینب وفاطمه هستن رو ببینی شاید روز ی 10 بار میبینی بعد بهت میگم یاسمین بیا قندو ببر با ذوق میای کمکم پنیر ونون ...همه رو دقیق میبری روی سفره میچینی صبحانه میخوریم البته بابایی هم اومده بعد من جمع میکنم تو هم مشغول بازی و تماشای فیلم...منم ناهار وجمع وجور..بعداز تمام شدن کارام میایم باهم بازی میکنیم عروسکای حیوانای کوچولو داری ک همه رو میشونی واسماشونو میگی
خرگوشی= خرگوش هاپا+هاپو ابر=ببر
آو=گاو کسی=خرسی ازدها
ببع=ببیی دودو=جوجو کوروس=خروش
بعدش میگی نقشی یعنی نقاشی بعد میگی صبا یعنی صبر کن دنبال بازی منظورت هست بعد دوباره میری سراغ فیلم تا وقت ناهار. ناهار ک خوردی ی کم بابایی بازی میکنی میگی لالا میمی 1ساعتی لالا میکنی ودوباره بازی فیلم بعضی روزا بیرون عصرونه تا شب ک بابایی بیاد شام وپارک وی دوری میزنیم وتقریبا 12 اینا میخابی وتا صب هم ی چند باری بیدار میشی قبل از خابم میگی شیر