حرم حضرت معصومه س
سلام دختر عزیزم ی چند وقتی هست ک دیرب دیر برات پست میذارم..ی خورده سرم شلوغ هست وشیطون کاریات حسابی زیاد شده اما چ حیف ک نمیتونم همه رو برات بنویسم وامروز ولی میخام چند تا خاطره قشنگ برات بنویسم
اولیش اینکه 22 بهمن رفته بودیم قم خونه مامان جون فهیمه اینا کلی خرید عید کردیمو وبرای اتاقت برای خونه جدیدمون پرده ورتختی گرفتم..اسباب کشیمون خداروشکر انشالله بعداز عید هستش وکلی وقت دارم برای جمع وجور کردن..عاشق روسری وچادر هستی ب خصوص شال و چادری ک من سر میکنم ب زور قانعت کردم لااقل بیرون ز سرم در نیاری رفته بودی حرم کلی دعا میخوندی یاد گرفتی میگی الهم صل محمد وکلی با کبوترای حرم بازی میکردی همش میگی بریم حرم
خاطره دوم اینکه بازی میکنی ومیگی یاسی نیست میگم اسمت چیه میگی زهرا ولی میگی یاس غلامی نیست بمیرم ک 2اسم بودن گیجت کرده..
سر کوچ مامان جون اینا پارک هست و هر روز غروب میرفتی بازی و ی چرخ فلکی بود ک مشتری ثابتش شده بودی مامان هم از دلهره میمردم و تو حسابی کیف میکردی ومیگفتی هورا.کلی میخندیدی
وخاطره خنده دار بعدی اینکه سر سفره بودیم داشت آقاجون مثال میزد گفت فلانی دستش نمک نداره و تو برگشتی دستای کوچولوتو نشون دادی گفتی اینا دستم نمک نداره رفتی نمکدون اوردی ریختی دستت گفتی نمک داره من ک از خنده داشتم غش میکردم فسقلی بامزه مامان