اول ,آخر همه حرفام تویی یکی ی دونم
سلام عشقم این پستی ک برات میذارم ی جورایی ابراز علاقه مادرانه هست خوب خیلی دوست دارم خواستم برات ی چند سطری از اونی ک مامانش عاشقش هست بنویسم ک وقتی بزرگ شدی بدونی اون روزایی ک کوچیک بودی دنیای مامانت بودیهمیشه میگن ب کسی دل بسته شو ولی وابسته نشو خوب چکار کنم ب همه میگم ب بچاتون دلبسته شین وابسته ن اما خودم هم دلبستت هستم هم وابستت شاید وقتی بزرگتر شی بگی چون مامانم ی شهر غریب بوده انقدر منو دوست داشته ولی دخترم اینجور نیست ودوست ندارم همچین فکری کنی چون خیلیا میگن چون تنهایی انقدر دخترتو دوست داری ولی ن واقعیت این هست من عاشق بچها بودم وهستم مثل خیلی از مامانای دیگه وازون بیشتر عاشق دختر بچها هستم وخداجونم بهم لطف کرده وی دختر دسته گلی مثل تو نصیبم کرده پس با خندهاش میخندمیا غصه هاش میگریمباهاش میخابم بیدار میشم بازی میکنم غذا میخورم بیرون میریم پس هم از ذات وجودم دوسش دارم واز حس عادت وابستت شدم وبهت دل بستم این روزام ک شدید دوست دارم آخه ی غمی تو نگاهت هست از وقتی ک از خاله زینب جداشدی ی جورایی پکری واین منوهم خوشحال میکنه چون من خاله زینبو خیلی دوست دارم وهم ناراحت چون طاقت دیدن نارحتیتو ندارم...ودر آحرم ب خودمو خودت دل داری میدم ک این نیز بگذرد