یاسمین زهراجونیاسمین زهراجون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
یکی شدن مامانی وبابایکی شدن مامانی وبابا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

پرنسس مامان یاسمین جون

خداحافظی دخترکم با میمی

  سلام دختر یکی یدونه   تقریبا الان ی 10 روزی میشه ک از شیر گرفتم ..4 دی ماه دقیق 20 روز مونده بود ب تولد2سالگیت از حرم از حضرت معصومه شروع  کردم و اخرین بار اونجا بهت شیر دادم و ی مرغ کشتم ک ی خونی ریخته     باشم و ب امید خدا بتونم از شیر بکیرمت .شب اول ک خیلی شدید بی قراری میکردی تا صبح بیدار بودی کلی گریه کردی طوری ک صدات گرفت ومن از تو بیشتر گریه میکردم ...هم دلم برات میسوخت وهم     اینکه از هم ی جورایی جدا شده بودیم  وتقریبا تا ی هفته همش میگفتی ومنم هنوز ک هنوز چسب زخم رو برنداشتم چون هنوزم سراغمو میگیری..الهی مامان فدات بشه  شبا میای بغلم میکنی وبرات لالایی میخونم یا گوشیم نگاه میکن...
16 دی 1394

23 ماهگردت مبارک پرنسس خانم

سلام دختر عزیزم ماشالله واسه خودت دیگه خانمی شدی.و 1 ماه تا تولد 2 سالگیت مونده امیورام 120 سال عمر با عزت و با شکوهی داشته باشی و مامان وبابا خوشبختیتو ببینیم...خیلی دوست دارم خیلی زیاد این روزا زیاد نمیتونم بیام برات پست بذارم اخه دنبال خونه هستیم وحسابی مشغول هستم اما سعی کردم خاطرات مهم رو برات داخل دفتر یادداشت خودم و خیلی مهم هارو داخل وبلاگت بذارم مثل تبریک ماهگردات...این روزا هوا حسابی سرد و ی 2 ماهیی قم نرفتیم ولی مامان جون فهیمه وخاله زینب اومدن خونمون چون حسابی دلشون برات ی ذره شده بود وحسابی مارو با کادوهاشون شرمنده کردن..امسال تقریبا تمام لباسای زمستونی خونگید وی کلاه وشال بیرونی رو مامان جون فهیمه زحمت کشیدن وبرات خریدن مر30 ...
24 آذر 1394

22مین ماهگردت مبارک پرنسسم

دختررررررررررررررررررررررر عزیزممممممممممممممممممم بیشتر از همیشه دووووووووووووستت دارمممممممممم بهترین روزم روز میلاد توست خوشحالم ازاینکه پیشمی وسپاس از خدایه مهریون ب خاطر هدیه وصف ناشدنیش یاسمین زهرام   ...
24 آبان 1394

عاشورا وتاسوعا وجمکران

سلام دختر عزیزم عزاداریت قبول باشه  چندر روز تعطیلی رفته بودیم قم بیشتر وقت درحال دیدن دسته های عزاداری بودیم کوه خضر نبی رفتیم و جمکران ک برای اولین بار بود میرفتی واز حیاط جمکران خوشت اومده بود وحسابی بازی کردی میشه گفت هم عزاداری رفته بودی هم تفریح  آقاجون و مامان فهیمه برای سلامتیت نذر کرده بودن ک عاشورا وتاسوعا قربونی بکشن ک روز جمعه ساعتای 11 خونش ریخته شد وی اشتباهی   ک منو بابایی کردیم وحواسمون نبود ک گذاشتیم صحنه کشتن گوسفند رو دیدی ک من آخراش یدفعه متوجه نگاه مضطرب و     ترسان تو شدو واومدم بغلت کردم وبردم خونه وتا آخر شب میگفتی عمو ببع عمو ببع بمیرم برات چ اشتباهی کردم  امیدوارم فراموشت شه ک هنوز نشد...
10 آبان 1394

21مین ماهگردت مبارک پرنسسم

  زمان چ زود میگذره ومن متوجه نمیشم کی بزرگ  شدی دختر  نازم و21 ماهه شدی    راستی ی خبر خوب بعداز52روز داریم میریم قم مثل هر سال عاشورا وتاسوعا قم هستیم وامسال ب نیت سلامتیت مامان جون اینا قراره جلوی دسته امام حسین برات قربونی بکشن انشالله تنت سلامت باش. دوستت دارم از صمیم قلبم مامان فدات بشه عروسک نازم ...
24 مهر 1394

روزمرگیهای یاسمینم درآستانه21ماهگی

سلام پرنسسم  6روزمونده تا21 ماهه بشی والان 1 ماه شده ک مای  بیبی نمیکنمت چ خونه وچ بیرون وتا حالا یکبارم خطا نکردی ب خصوص ک عروسی هایی  ک دعوت بودیم ومن استرس شدید داشتم ولی گل دخملی یکبارم خراب کاری نکردی مر30 دختر خوشکلم ازاینکه خوب یاد گرفتی کنترل کردن ادرار ورفتنت ب دستشویی  تقریبا 8الی 9 صبح بیدار میشی ومنم مجبورم بیدار بشم چون ازکلمه فوق العاده قوی استفاده میکنی ک خاب از چشمام میپره و دیش   منم سریع بلند میشم ومیبرمت تو این فاصله همش میگی بابا زی یعنی بابا کو خاله زینب کو....اخه عاشق خاله زینب هستی طوری ک بعضی شبا تو خاب میگی زی  بعد با گریه بیدار میشی میگی زی    بعدش صبحانه رو ام...
18 مهر 1394

خداحافظ مای بیبی

  گل دختر مامان چند وقتی هست ک تو خونه بدون مای بیبی دور میزد اما دیش هم تو خونه میکرد وبلاخره الان 2 3 روزه ک تقریبا دیشتو میگی ومن امیدوارم ک دیگه بگی ومن بیرون هم ما ی بیبیت نکنم چون هم خودت اذیت میش وهم هزینه هاش مارو اذیت میکنه  راستی پیشاپیش ماهگرد تولدت مبارک ک فردا 24  هستش هست اما مامانی نتش تموم میشه وهردو موضوع روامروز برات نوشتم. اینم چندتا عکس توی سن 19ماهگی     ...
23 شهريور 1394